” … ده ساله بودم كه اولين شعرم را نوشتم. هنوز يك بيت آن را به ياد دارم:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نكردم هيچ يادي از دبستان
اما تا هجده سالگي شعري ننوشتم. اين را بگويم كه من تا هجده سالگي كودك بودم. من دير بزرگ شدم. دبستان را كه تمام كردم, تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمي دانم تابستان چه سالي, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زيانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آبادي ها شدم.
راستش را بخواهيد حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم, سعي مي كردم پا روي ملخ ها نگذارم. اگر محصول را مي خوردند پيدا بود كه گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود…
… اگر يك روز طلوع و غروب خورشيد را نمي ديدم گناهكار بودم.هواي تاريك و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشاي مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام.
بزرگترها مي خواندند, من هم مي خواندم. در دبستان ما را براي نماز به مسجد مي بردند.
روزي در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديك تر باشيد.“
مذهب شوخي سنگيني بود كه كه محيط با من كرد. و من سالها مذهبي ماندم, بي آنكه خدايي داشته باشم. “
– هنوز در سفرم – ” سهراب سپهري“

به اشتراک بگذارید

16 دیدگاه

  1. آقای ابراهيمی سلام. ايميل و کامنت شما را ديدم و از بابت آنها ممنون. لينک شما را عوض کردم. راجع به همکاری بايد ببينم چگونه است و آيا با وقت محدودی که من دارم آْيا امکانش هست. لطفا در اين باره برايم بيشتر توضيح بدهيد. سايتتان بسيار پر بارست و اميدوارم هر چه بيشتر موفق باشيد….تا بعد….

  2. با عرض خسته نباشيد از متن خوبتون در مورده سهراب.
    man ye matne 20 safee ba zekre manabee on mikhastam .
    albate az sohrab ya har shaere moasere digee
    age peyghame mano khondin baram off line bezarinya mail bezanin
    me30
    bye

  3. يک پيشنهاد دارم
    هر چند وقت يکبار شعری از يک شاعر معروف را در وبلاگ قرار دهيد و به بهترين تحليلی که از اين شعر می شود جايزه بدهيد!

  4. اب را گل نکنیم!
    باشد که ما راه سپهری را رهرو باشیم.
    دوستدار شماو سهراب این شاعر کاشانی :
    علی خیرزاده اردکان

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.