عاشقانه ﴿از فروغ فرخ زاد﴾
عاشقانه اي شب از روياي تو رنگين شده سينه از عطر توام سنگين شده اي به روي چشم من گسترده خويش شاديم بخشنده از اندوه خويش همچو باراني كه شويد جسم خاك هستيم زآلودگي ها كرده پاك اي تپش هاي تن سوزان من آتشي در سايه مژگان من اي زگندم زارها سرشاتر اي ززرين شاخه ها پربارتر اي بگشوده بر خورشيدها در هجوم ظلمت ترديدها با توام ديگر زدردي بيم نيست هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست اي دل تنم من و اين بار نور؟ هاي هوي زندگي در قعر گور؟ اي دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر[ Continue Reading ]