داریوش اقبالی

بدون شک او پديده ای درتاريخ موسيقی ايران است،ترانه های داريوش از خواسته ها و افکار مردم ايران در سه دهه اخير متاثر گشته.داريوش افسانه است.اويکی از هزاران خواننده ايست که در دوران معاصر چون ستاره ميدرخشد.ترانه های او در ارتباطی نزدیک با رنج و خوشی زندگی متداول ايرانيان است،مردمانی سختی کشيده و دوستدار آزادی.او با بيانی ژرف و بدور از اغراق به بيان احساسات ايرانيان می پردازد. موسيقی او همانند شعراش دارای نظم است،احساسات ژرف و عميق،از اینرو ترانه های داریوش درقلب مردم جای دارد. داريوش اقبالي در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۹ خورشیدی ( ۴ فبراير ۱۹۵۱) درتهران بدنیا آمد. اوسالهای اولیه عمر خود را در میانه،کرج و کردستان سپری کرد.استعداد خدادادی او در ۹ سالگی و در زمانی که برای اولین بار برروی صحنه سن مدرسه قرار گرفت آشکار شد و در ۲۰ سالگی توسط حسن خياط باشی از تلوزيون ايران به مردم معرفی شد و با ترانه افسانه و جاويد”بمن نگو دوست دارم”درقلب مردم جای گرفت.اوبا پيدايش عصر بي همتای سبک نوين موسيقی ايران همدوره بود. داريوش هرگز با عقايد تحميلی به اجتماع خود سازگار نبود،ترانه های او حاصل اشعار و موسيقی انسانهايی وارسته چون شاملو،نادرپور،جنتی عطايی،قنبری وبيات است.اين موضوع سبب گشت تا ترانه های او در رابطه با عشق،صلح،آزادی و عدالت سروده شوند.پس از انقلاب ديگر عرصه ای برای داريوش و هنرش نبود ازاينرو وی از سرزمين مادری خود کوچ کرد. کارهای او شامل بيش از ۲۰۰ ترانه در ۲۵ آلبوم است.داريوش کنسرتهای بيشماری را در تالارهای بزرگ جهان چون notably Wembley (لندن)،Carnegie Hall (نیویورک)، Kennedy Center (واشنگتن دی سی )، Koncertos (استکهلم )، Greek Theater )لس انجلس)و Universal Amphitheater (لس آنجلس)به اجراء درآورده است. داريوش در هنر عکاسی نيز صاحب سبک است،همچنين در دو فيلم سينمايی “ياران” و “فرياد زيرآب” نيز ایفای نقش نموده.ترانه ها و پیامهای داریوش بسیار جلوتر از تفکرات عصر اوست. حتی…

بیشتر بخوانیدداریوش اقبالی

پاسکال (Blaise Pascal)

بلز پاسکال رياضی دان، فيلسوف و فيزيک دان فرانسوی 19 ژوئن 1623 در کلرمون واقع در مرکز فرانسه – 19 اوت 1662 در پاريس)، کسی که او را «پاک ترين موجود جهان» ناميده اند. پدرش رياست ادارة ماليات کلرمون را به عهده داشت. خواهرش ژيلبرت زندگی نامة او را نوشت و خواهر ديگرش ژاکلين او را به صومعه کشانيد تا خودش را وقف کليسا کند و در واقع موجب مرگ او و بی بهره شدن جهان دانش از وجود يک نابغه شد. پدرش به خاطر تحصيل او، از کار خود استعفا کرد و خانواده را به پاريس آورد (1639) در بيست و پنج سالگی فعاليت های علمی خود را رها کرد و به دير «ژان سنيست ها» و به توبه و طلسم و کمربند ميخ دار رو آورد، چرا که «ژان سن» معتقد بود «دانش يک شهود روانی است شبيه شهوت جسمی» و اين همان پاسکال است که زمانی به شوهر خواهرش نوشته بود :«… گمان نمی کنم ناچار باشيم انديشه ها و حکم هايي را که از گذشته به ما رسيده است، بپذيريم، مگر آنکه استدلالی منطقی و بی ترديد داشته باشند و به نظر من نهايت ضعف و نادانی است که به حقيقت های روشن ومسلم گردن ننهيم و به انديشه های کهنة خود باور داشته باشيم.» پاسکال در 12 سالگی بسياری از قضيه های هندسة اقليدسی را پيش خود اثبات کرد. در 16 سالگی قضيه ای از هندسة تصويری را کشف کرد (قضية پاسکال)، در همان سال کتاب «مقطع های مخروطی» را نوشت. در سال 1640 نخستين ماشين حساب را ساخت، نظرية احتمال را بنيان گذاشت. به جز آن کشف هايي در «تعادل آب گون ها» ، «فشار هوا» و غير آن دارد. در کليسا وقتی در 1668 به درد دندان مبتلا شد، برای نجات از درد به رياضيات پناه برد و در 8 روز کتابی دربارة…

بیشتر بخوانیدپاسکال (Blaise Pascal)

عباس آریانپور

آريانپور ,عباس , فرزند ماشاالله خان كاشى (1285-1363ش), نويسنده و شاعر . وى پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى و متوسطه ,به مديريت داخلى مجله «عالم نسوان» منصوب شد . وتا سه سال دراين سمت باقى بود 0 سپس به شركت نفت وارد شد . وپس از دريافت ديپلم دوره متوسطه شعبه بازرگانى , مدتى به تدريس علوم بازرگانى در دبيرستان ادب اصفهان پرداخت . آريانپور در سال 1335ش,بـراى مـطالعـه امـور مـاليـاتى 6ماه به امريكا رفت. در سال 1336 ش به دريافت ليسانس قضائى از دانشگاه تهران نائل آمد . آريانپور در سرودن شعر به زبان فارسى انگليسى نيز توانا بود . وى بنيانگذار مدرسه عالى ترجمه در ايران و دانشگاه مكاتبه اى زبان انگليسى در آمريكا ست . آريانپور در آمريكا در گذشت . از آثارش : «اشتباهات خنده‌‌دار» ؛ «زمينه دانش در علوم طبيعى ؛ «ماشين زندگى»؛ «نخستين بانوىپزشك» ؛ «فرهنگ آريان پور» جيبى (يك جلدى, دو جلدى , و پنج جلدى)انگليسى به فارسىو فارسى به انگليسى؛ «تاريخ كليساى شرق». آثار: «اشتباهات خنده‌‌دار» ؛ «زمينه دانش در علوم طبيعى ؛ «ماشين زندگى»؛ «نخستين بانوى پزشك» ؛ «فرهنگ آريان پور» جيبى (يك جلدى, دو جلدى , و پنج جلدى)انگليسى به فارسي و فارسى به انگليسى؛ «تاريخ كليساى شرق». ———————————————————————– منبع: شورای گسترش زبان فارسی

بیشتر بخوانیدعباس آریانپور

ویگن

ويگن سلطان پاپ ايران درگذشت يکشنبه شب همين هفته رسانه های ايرانی لس آنجلس به نقل از نزديکان ويگن اعلام کردند که اين خواننده نام آور ايرانی در پی بيماری سرطان پروستات و در نتيجه از کار افتادن ريه ها، چشم از جهان فروبست. دوستانش مدتی هم او را در يک بيمارستان تخصصی در واشنگتن بستری کردند، هر چند با پيشرفت بيماری، او به لس آنجلس بازگشت و در همانجا نيز برای هميشه با دوستانش بدرود گفت. شرح حال ويگن: ويگن دردريان (der deriyan) در ۲۳ نوامبر سال ۱۹۲۹ (۲آذر سال ۱۳۰۸) يعنی تقريبأ ۷۴ سال پيش در همدان بدنيا آمد . اولين گيتارش رو در کودکی از يک سرباز روس خريد. ويگن با صدائی غير از صداهای ديگر و ترانه هائی متفاوت از ترانه های سنتی، آغازگر موسقی پاپ ايران شد و در اين راه تا کسب عنوان سلطان جاز ايران پيش رفت. ويگن بيشتر از نيم قرن آواز خواند و تا پايان، به گفته خودش ” آوازه خوان مردم پاک” باقی ماند. ما ضمن تسليت به خانواده دردريان، اين ضايعه رو به جامعه هنری ايران هم تسليت ميگيم گفتگو با ژاکلين دختر ويگن ژاکلين دختر ويگن ميگويد :” ويگن اينقدر فدائی مردم بود که بخاطر کنسرتهای اروپاش قرار جراحيشو عقب انداخت و به اين خاطر سرطان پيشرفت کرد . بعد از اينکه مثانه اش رو برداشتن هم فايده ای نکرد و سرطان رسيد به استخوانش ” “ولی تا آخرين لحظه نگذاشت که ما روحيه مون رو ببازيم. مثل يک قهرمان با دردش جنگيد و حتی آه نکشيد.” “ويگن روزهای آخر رو با خانواده گذروند و فقط در اين دوران بود که ما حس کرديم که پدر داريم چون بيشترعمرش رو مثل يک هنرمند زندگی کرد و هميشه با مردم بود.” “ويگن تا آخرين لحظه آرزو داشت که آخرين کنسرتش رو در ايران در ميدان شهياد ( آزادی) اجرا…

بیشتر بخوانیدویگن

زویا پیرزاد

زویا پیرزاد نویسنده و داستان نویس معاصر در سال 1330 در آبادان به دنیا آمد ، در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد. در سال 1370 ، 1376 ، 1377 سه مجموعه از داستانهای خود را به چاپ رساند. ” مثل همه عصرها ، طعم گس خرمالو و یک روز مانده به عید پاک” مجموعه از داستانهای کوتاهی بودند که با نثر متفاوتی خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند. اولین رمان بلند زویا پیرزاد ، با نام : “چراغ ها را من خاموش می کنم ” در سال 1380 به چاپ رسید . این کتاب با نثر روان و ساده ای که داشت جایزه های بسیاری را دریافت کرد …. از جمله : برنده جایزه بهترین رمان سال 1380 پکا … برنده جایزه بهترین رمان 1380بنیاد هوشنگ گلشیری و برنده لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا در سال 1380. داستان کوتاه ” طعم گس خرمالو ” هم برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال 1376 شد. زویا پیرزاد دو کتاب هم ترجمه کرده است : ” آلیس در سرزمین عجایب ” اثر لوییس کارول و کتاب ” آوای جهیدن غوک ” که مجموعه ای از شعرهای آسیا….

بیشتر بخوانیدزویا پیرزاد

اسماعیل ادیب خوانساری

روزگاري ، زندگي ام را به پاي هنر قرباني كردم … و … حالا زندگي ام دارد هنرم را قرباني مي كند . (اديب خوانساري) اسماعيل اديب خوانساري متولد 1280 – وفات 1360 خواننده شاگرد عندليب گلپايگاني (تولايي)، غيرمستقيم : طاهرزاده و … حبيب شاطر حاجي . آثار : صفحات گرامافون ، آثار راديويي ، آوازها وتصانيف همراه با ساز و اركستر . نوارها: شليل آواز محلي بختياري (بااركستر) و برنامه هاي اوليه گلهاي رنگارنگ در راديو تهران . شاگردان شناخته شده اي ندارد .

بیشتر بخوانیداسماعیل ادیب خوانساری

بدر جاجرمی

ملک الشعراء بدرالدین بن عمر جامی از شاعران معروف قرن هفتم هجری قمری است . نسب او به جاجرم خراسان می رسد و تولدش در جاجرم اتفاق افتاد . تربیت وی در ادب و شعر ابتدا در خراسان صورت گرفته و سپس به خدمت استاد وقت خود بهاء الدین محمد بن شمس الدین محمد بن جوینی حاکم اصفهان و عراق رفت و از حمایت وی برخوردار گردید و از کرامات این استاد بزرگ مستفیذ شد و از دیگر اساتیدی که از محضر آنها بهره مند شد مجد شیرازی و امامی هروی می باشد و چون تاثیرات شایانی از مجدالدین بن همگر شیرازی کسب نموده بود وی را از شاگردان مجد شمرده اند و به علت علاقه ای که بدر به مجد داشت در فقدان از دست دادن مجد برای او مرثیه ای ایراد نمود. در سال 686 هجری قمری اندکی بعد از وفات مجد، بدر نیز درگذشت . دیوان بدر جاجرمی را نزدیک به چهارهزار بیت تخمین زده اند ، از مجموع اشعار بدر معلوم می شود که او به تصنع در سخن خویش بسیار متمایل بوده و در این فن از سرآمد زمان خود به شمار می آمده است . کسی کز کوی دلدارم بر آید مرا دیدارش از جان خوشتر آید وگر خورشید روی او ببینم در آن ساعت شب هجرم سر آید اگر خورشید رخسارش بتابد ز هر جانب چو خور سیصد بر آید وگر بادی کند بر زلف او راه از او صد سال بوی عنبر آید زهی آرام جانی کز لطافت اگر خواهی لبت جان پرور آید یقین دانم که در میدان عشقت چو من بیچاره عاشق کمتر آید مرا از تو به جز پرسش طمع نیست ز دستت این قدر دانم بر آید بحق دوستی کش گیری چو بدر از عشق تو از پا در آید

بیشتر بخوانیدبدر جاجرمی

سهراب سپهری

” … ده ساله بودم كه اولين شعرم را نوشتم. هنوز يك بيت آن را به ياد دارم: ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان نكردم هيچ يادي از دبستان اما تا هجده سالگي شعري ننوشتم. اين را بگويم كه من تا هجده سالگي كودك بودم. من دير بزرگ شدم. دبستان را كه تمام كردم, تابستان را در كارخانه ريسندگي كاشان كار گرفتم. يكي دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمي دانم تابستان چه سالي, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زيانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در يكي از آبادي ها شدم. راستش را بخواهيد حتي براي كشتن يك ملخ نقشه نكشيدم. وقتي ميان مزارع راه مي رفتم, سعي مي كردم پا روي ملخ ها نگذارم. اگر محصول را مي خوردند پيدا بود كه گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود… … اگر يك روز طلوع و غروب خورشيد را نمي ديدم گناهكار بودم.هواي تاريك و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشاي مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام. بزرگترها مي خواندند, من هم مي خواندم. در دبستان ما را براي نماز به مسجد مي بردند. روزي در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روي بام مسجد بخوانيد تا چند متر به خدا نزديك تر باشيد.“ مذهب شوخي سنگيني بود كه كه محيط با من كرد. و من سالها مذهبي ماندم, بي آنكه خدايي داشته باشم. “ – هنوز در سفرم – ” سهراب سپهري“

بیشتر بخوانیدسهراب سپهری

اسماعیل شاهرودی

اسماعيل شاهرودی (متولد دامغان: ۱۳۰۴) با نام شاعری «آينده» از شاعران جوانی بود که در طی اين سالها استعداد سياسی بالايی از خود نشان داد. پس از مدتی تحصيل در شاهرود به تهران آمد و آموزگاری را برگزيد. در سالهای نيمه دوم دهه بيست به حزب توده پيوست و با پيشرفت و لياقتی که در شعر سياسی از خود نشان داد، عنوان « فرزند حزب» و «شاعر خلق» را به خود اختصاص داد. به همين دليل پس از شکست نهضت ملی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) ممنوع القلم شد و به فشار روحی و افسردگی سختی دچار گرديد. آينده از دانشگاه تهران ليسانس هنرهای زيبا گرفت و علاوه بر يک دوره تدريس در دبيرستانهای تهران و دانشگاه عليگر هند، مدتی با لغت نامه دهخدا و نيز يا محمد معين برای تدوين فرهنگ فارسی همکاری داشت. در سال ۱۳۴۴ به دنبال دوران کوتاهی که در بازداشت بود، تعادل روحی خود را از دست داد و تا پايان عمر (آدز ۱۳۶۰) به حالت عادی بازنگشت. از آينده در سالهای اول دهه سی مجموعه آخرين نبرد (۱۳۳۰) و در دهه چهل، آينده( ۱۳۴۹) و در دهه بعد دو مجموعه راه راه راه (۱۳۵۰) و آی ميقات نشين (۱۳۵۱) به چاپ رسيده است. آخرين نبرد او همان سالها توجه نيما را به خود جلب کرد، به طوری که در سال ۱۳۲۹، پيش از آن که به چاپ برسد بر آن مقدمه ای مفصل نوشت و بسياری از اشعار آن را تحسين کرد. دقت غنچه يی هست که شايد هرگز نشکفد …. هست سربازی می جنگد با که؟ – نشناسد …. عاشقی هست که از کويی او شب همه شب بگذرد- بگذرد…… هست يک مرد که او تيشه به دست از ره دور سوی شهر آيد آرام آيد …. شمع افروخته يی هست که خاموش شده- مرده…. چشمه يی هست که خشکيده….. بوسه خشکيده -: به لبهای…

بیشتر بخوانیداسماعیل شاهرودی

نیما یوشیج

نیما در سال 1276 هجری شمسی در دهکده ای به نام یوش ، واقع در مازنداران چشم به جهان گشود.. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون او را شکنجه می داد و در کوچه باغها دنبال نیما می کرد . پس از آن به تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد …. در مدرسه از بچه ها کناره گیری می کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلمهایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و به شعر گفتن به سبک خراسانی مشغول گشت. در سال 1300 منظومه قصه رنگ پریده را سرود که در روزنامه میرزاده عشقی به چاپ رساند … در همان زمان بود که مخالفت بسیاری از شاعران پیرو سبک قدیم را برانگیخت…. شاعرانی چون: مهدی حمیدی ، ملک الشعرای بهار و….. به مخالفت و دشمنی با وی پرداختند و به مسخره و آزار وی دست زدند . نیما سبک خاص خود را داشت وبه سبک شاعران قدیم شعر نمی سرود و در شعر او مصراعها کوتاه و بلند می شدند . نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه های چون: مجله موسیقی ، مجله کویر و…… پرداخت. از معروف ترین شعرهای نیما می توان به شعرهای افسانه ، آی آدمها، ناقوس ، مرغ آمین اشاره کرد. نیما در 13 دی 1328 چشم از جهان فروبست… فریاد می زنم ، من چهره ام گرفته ! من قایقم نشسته به خشکی ! مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ، یک دست بی صداست ، من ، دست من کمک ز دست…

بیشتر بخوانیدنیما یوشیج